سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

طوبای محمد (ص)

بر عالم سرما زده گرما دادند
خورشیدترین، تو را به دنیا دادند
 
با سجده و سجاده چهل روز گذشت
تا عاقبت آن سیب خدا را دادند
 
مفهوم حقیقی حیاتی بانو!
با تو به زمین معنی و معنا دادند

تا اینکه به سوی آسمانها بپریم
با نام شما به بالمان پا دادند

با معجزه ی کنیز چشمان شما
هی مرده گرفتند و مسیحا دادند

ای قبله ی لبهای محمد زهرا
سر سبزی طوبای محمد زهرا

 
ادامه مطلب...

[ دوشنبه 92/2/9 ] [ 6:30 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

مهریه زلال
 
روشن شده است چشم شب از انتظار تو
ای آفتاب سایه نشین در مدار تو
 
هر صبحدم به تیر مناجات می شود
چابکترین غزال اجابت شکار تو
 
دیگر شگفت نیست مسیح آفرین شوی
گل های مریم اند همیشه کنار تو
 
باشد فدک به دست تو یا دست دیگری
سبز است باغ های خدا از بهار تو
 
افطار تو نخواست که انفاق جان دهد
هر چند جان نداشت لب روزه دار تو
 
گفتی امام نیز همانند کعبه است
ای پاسدار قبله شدن افتخار تو
 
جوشید درزلالی اندیشه ی حسن
صلحی که جاری است چنان چشمه سار تو
 
آری چه خوش نشست در آئینه ی حسین
تصویری از حماسه ی خورشیدوار تو
 
جای تو را که هیچ کسی پر نمی کند!
زینب مگر هماره شود یادگار تو
 
آن دست که صلابت روز و شب آفرید
از باغ پر طراوت تو زینب آفرید

 
ادامه مطلب...

[ دوشنبه 92/2/9 ] [ 6:28 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

دو رکعت نشسته

شنیده می‌شود از آسمان صدایی که...
کشیده شعر مرا باز هم به جایی که...
نبود هیچ کسی جز خدا، خدایی که...
نوشت نام تو را، نام آشنایی که -

پس از نوشتن آن آسمان تبسم کرد
و از شنیدنش افلاک دست و پا گم کرد


نوشت فاطمه، شاعر زبانش الکن شد
نوشت فاطمه هفت آسمان مزین شد
نوشت فاطمه تکلیف نور روشن شد
دلیل خلق زمین و زمان معین شد

نوشت فاطمه یعنی خدا غزل گفته است
غزل قصیده‌ی نابی که در ازل گفته است


نوشت فاطمه تعریف دیگری دارد
ز درک خاک مقام فراتری دارد
خوشا به حال پیمبر چه مادری دارد
درون خانه بهشت معطری دارد

پدر همیشه کنارت حضور گرمی داشت
برای وصف تو از عرش واژه بر می‌داشت

چرا که روی زمین واژه‌ ی وزینی نیست
و شأن وصف تو اوصاف اینچنینی نیست
و جای صحبت این شاعر زمینی نیست
و شعر گفتن ما غیر شرمگینی نیست

خدا فراتر از این واژه‌ها کشیده تو را
گمان کنم که تو را، اصلاً آفریده تو را


که گِرد چادر تو آسمان طواف کند
و زیر سایه‌ی آن کعبه اعتکاف کند
ملک ببیند و آنگاه اعتراف کند
که این شکوه جهان را پر از عفاف کند

کتاب زندگی‌ ات را مرور باید کرد
مرور کوثر و تطهیر و نور باید کرد


در آن زمان که دل از روزگار دلخور بود
و وصف مردمش الهاکُمُ ‌التکاثر بود
درون خانه‌ی تو نان فقر آجر بود
شبیه شعب ابی‌طالب از خدا پر بود

بهشت عالم بالا برایت آماده است
حصیر خانه‌ی مولا به پایت افتاده است


به حکم عشق بنا شد در آسمان علی
علی از آن تو باشد... تو هم از آن علی
چه عاشقانه همه عمر مهربان علی
به نان خشک علی ساختی، به جان علی

از آسمان نگاهت ستاره می‌خواهم
اگر اجازه دهی با اشاره می‌خواهم


به یاد آن دل از شهر خسته بنویسم
کنار شعر دو رکعت، نشسته بنویسم
شکسته آمده‌ام تا شکسته بنویسم
و پیش چشم تو با دست بسته بنویسم

به شعر از نفس افتاده جان تازه بده
و مادری کن و این بار هم اجازه بده


به افتخار بگوییم از تبار توایم
هنوز هم که هنوز است بی ‌قرار توایم
اگر چه ما همه در حسرت مزار توایم
کنار حضرت معصومه در کنار توایم

فضای سینه پر از عشق بی‌کرانه‌ ی توست
«کرم نما و فرود آ که خانه خانه‌ی توست»


شکوه وصف تو را این قلم چه می فهمد
وجود داشتنت را عدم چه می فهمد
دل سیاه، صفای حرم چه می فهمد
حظور مادری ات را شلمچه می فهمد

شده است نام تو سربند هر جوان شهید
تبسم تو تصلای مادران شهید

سید حمید رضا برقعی


[ یکشنبه 92/2/8 ] [ 9:24 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

مسافرت فرشته

دریا غریق مرحمت بی کران تو
هفت آسمان تجلّی رنگین کمان تو
 
خورشید ناز می کشد از ذرّه های خاک
آنجا که صبح می گذرد کاروان تو
 
صدها فرشته بال نهادند بر زمین
تا دامن خدیجه شود میزبان تو

بهتر شد آن زنان قریشی نیامدند
حوا و مریم اند پرستار جان تو

بر قلبهای خسته ی ما هم نزول کن
ای جبرئیل تا به سحر هم زبان تو
 
یک شاخه یاس در دل مجروح کاشتیم
 تنها به احترام مزار نهان تو

در بارش است رحمت بی حدّ ابر تو
پنهان شده است مثل شب قدر، قبر تو


ادامه مطلب...

[ یکشنبه 92/2/8 ] [ 9:22 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

خیرالعمل

قرآن گشودم آیه ی محشر بیاورم
می خواستم که سوره ی کوثر بیاورم
من کیستم ز فاطمه سر در بیاورم
باید کسی شبیه پیمبر بیاورم

هنگام وصفت عقل، مرا ترک می کند
معراج رفته شأن تو را درک می کند

 
با نور تو زمین شرف آسمان گرفت
چل روز مصطفی ثمری بی کران گرفت
پا بر زمین گذاشتی و خاک جان گرفت
تا آمدم بگویم زهرا زبان گرفت

گفتم که رخصتی بده بهتر بخوانمت
مهرت اجازه داد که مادر بخوانمت

 
مادر سلام، گوشه ی چشمی به ما کنید
مادر سلام، درد مرا هم دوا کنید
با این امید در زده ام تا که وا کنید
لطفی به این اسیر یتیم گدا کنید

حالا اگر چه چادر تو وصله دار هست
من سائلم همیشه برایم انار هست

 
ادامه مطلب...

[ یکشنبه 92/2/8 ] [ 9:21 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

تلاطم خیس

...و زمین مثل خیمه گاهی بود
که تمامش پر از سیاهی بود
 
تو رسیدی و این رسیدن تو
شکلی از رحمت الهی بود

ماه حالا تویی و یا خود ماه؟
که خودش هم سر دوراهی بود

ماه! زهرا؟ چه می نویسم من
کار من کار اشتباهی بود

تو ببخشم که وصف تو دریا
کاغذ طبع شعر کاهی بود

کاغذم از تلاطمت خیسم
کاش باشم قلم که بنویسم

 
ادامه مطلب...

[ یکشنبه 92/2/8 ] [ 9:19 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

هنر معجزه ها

دل که آشفته شود زلف پریشان هیچ است
پیش مشتاقی ما چاک گریبان هیچ است
 
کرم اهل کرم بیشتر از خواهش ماست
خواهش دست گدا نزد کریمان هیچ است
 
آنقدر معجزه ها از هنر تو دیدیم
که بنا کردن این دل دل ویران هیچ است
 
سربلندیم اگر سایه ی تو بر سر ماست
پیش این سایه ی تو تاج سلیمان هیچ است
 
خِلقت طینت تو بس که لطافت دارد
گر بریزند به پای تو گلستان هیچ است
 
ما به جمهوری زهرایی خود می نازیم
وَرنه بی فاطمه که خطه ی ایران هیچ است
 
مِهر زهراست به ما رنگ و بویی بخشیده
نام زهراست به ما آبرویی بخشیده

 
ادامه مطلب...

[ یکشنبه 92/2/8 ] [ 9:17 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

مساوی سیزده

ای نخست همیشگی یکتا
آفتاب قدیمیِ دنیا
 
سیب سرخ بهشت پیغمبر
یک سبد یاس بر جمال شما
 
ابتدایت همیشه نامعلوم
انتهای تو نیز ناپیدا

راستی گر نباشی ای بانو
چه غریب است حرفهای خدا
 
خانه ات پایتخت این عالم
حجت من حدیث سبز کسا
 
فاطمه ای فرشته خیرات
بر تو و خاندان تو صلوات

 
چشمهایت ستاره می بارند
مثل خورشید روشنی دارند
 
نور ماه و ستاره و خورشید
چقدر پیش چشم تو تارند
 
جلوه کردی و از مکان خودت
 آمدی و فرشته ها دارند ...

از بلندای عرش تا مکه
سر راه تو یاس می کارند
 
آمدی و تمام هر چه که  هست
به مقام تو سجده می آرند

فاطمه ای فرشته خیرات
بر تو و خاندان تو صلوات

 
ای خداوندی تجسم ما
 کعبه ی بی نشان مردم ما

صبح روز نخست ریخته اند
جای انگور سیب در خم ما

سوره ی مکی رسول خدا
نذر چشمانتان تبسم ما

بامتان پشت بام جبرائیل
خانه ات آسمان هفتم ما

گردش مهربان این دستاس
آرد داری برای گندم ما
 
فاطمه ای فرشته خیرات
بر تو و خاندان تو صلوات

 
تو فرادا تو فرد تو توحید
تو مساوی سیزده خورشید
 
تو همان سیب روشنی که ازل
از درخت خدا پیمبر چید

تو رسولی ولی به طرز دگر
مرتضایی ولی به شکل جدید
 
معجر روشن تو هجده سال
به خودش رنگ آفتاب ندید

شب ندارد مدینه ام با تو
السلام علیکِ یا خورشید
 
فاطمه ای  فرشته خیرات
بر تو و خاندان تو صلوات

 
سر تو روی بالش پر بود
جلوه ات جلوه ای معطر بود

نان تو از بهشت می آمد
آب نوشیدنیت کوثر بود

مثل یک گنبد طلایی شهر
پشت بامت پر از کبوتر بود
 
آمدی و ملائک بالا
عرض تبریکشان به حیدر بود
 
روز میلاد تو برای رسول
به خداوند «روز مادر» بود
 
فاطمه ای فرشته خیرات
بر تو و خاندا ن تو صلوات

 
ای خدای جمالیِ دنیا
جلوه ی بی مثالی دنیا

نام تو بی وضو نمی آید
بر زبان اهالی دنیا
 
ای پری ای فرشته بالا
تو کجا و حوالی دنیا

تو کنار خدای خویش، خوشی
کوری جایِ خالی دنیا
 
ما همیشه پی جواب توایم
ای غروب سؤالی دنیا

فاطمه ای فرشته برکات 
بر تو و خاندان تو صلوات

 
بی تو این سفره ها کریم نداشت
بی تو این بادها نسیم نداشت

تو اگر جلوه ای نمی کردی
طور موسای ما کلیم نداشت

با وجود وجود تو دیگر
حضرت آمنه یتیم نداشت

بی تو ذکر رئوف «بسم الله»
داشت رحمن ولی رحیم نداشت

حرمت قبله هم ترک می خورد
خانه ی تو اگر حریم نداشت

فاطمه ای فرشته خیرات
بر تو و خاندان تو صلوات


آینه صفحه ی کتاب تو بود
آسمان شیشه ی گلاب تو بود

اولین عکس در حجاب خدا
دور تا دور عرش قاب تو بود

صبح ها، ظهرها... نگاه علی
چشم بر راه آفتاب تو بود

روزها نیمه ی جنوب زمین
سنگ زیرین آسیاب تو بود

چادر خاکیِ زمین خورده!
مرتضی هم ابوتراب تو بود

فاطمه ای فرشته خیرات
بر تو و خاندان تو صلوات
 
علی اکبر لطیفیان


[ یکشنبه 92/2/8 ] [ 9:16 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

شب نزول مثالی لطف و احسان بود
میان عرش و زمین جبرئیل حیران بود
میان شهر پیمبر که نور باران بود
به نام ساقی کوثر ملک غزل خوان بود

خدا به دست نبی ساغر و سبو می داد
سه باده از می کوثر به دست او می داد


بگو به مریم عذرا که سرورش آمد
دهید مژده به ساقی که کوثرش آمد
دلیل خلق علی و پیمبرش آمد
چه ذوق کرده محمد که مادرش آمد

رسیده سیب بهشتی شاخه طوبی
رسیده حضرت خورشید، مادرم زهرا


رسیده تا که کند مادری برای دلم
گرفته زیر پر و بال خود هوای دلم
به خشت خشت محبت کند بنای دلم
شده است کعبه دلم، او شده خدای دلم

رسیده است و مسیر دعا عوض شده است
طریق سجده ما بر خدا عوض شده است


ادامه مطلب...

[ یکشنبه 92/2/8 ] [ 9:12 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

نام بهشتی

به زمین تا که رسیدی، همه جا زیبا شد
هرچه گل بود، شکفت و دل باران وا شد

هر فرشته به تو یک نام بهشتی می داد
آسمان دید که مجموعه ی آن "زهرا" شد

گفت آهسته که خورشید بتابد همه جا
اینچنین نام تو اعلام به یک دنیا شد

رسمشان بود عرب ها که به گل پشت کنند
مژده ی آمدنت رحمت «اعطینا» شد

یک شب آویخته شد چادرت از عرش خدا
عطر رویایی آن قسمت مریم ها شد

عشق، هنگام نمازت به تماشا آمد
«واندرین دایره سرگشته ی پابرجا» شد

روز میلاد شما بود و دلم خواست، غزل
عرض تبریک قشنگی بشود؛ آیا شد؟

لیلا تقوی


[ یکشنبه 92/2/8 ] [ 12:31 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 101
بازدید دیروز: 170
کل بازدیدها: 1174353