سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

حمزه که رفت...

حمزه که جان عالم و آدم فدای او
لب باز می کنم که بگویم رثای او
 
مردی که در شجاعت و هیبت نمونه بود
در غیرت و شکوه و شهامت نمونه بود
 
شیر خدا و شیر نبی فارس العرب
در انتهای جاده ی مردانگی، ادب
 
هم یکه تاز عرصه ی جنگ و نبردها
هم آشنای بی کسی اهل درد ها
 
هنگام رزم و حادثه مردی دلیر بود
خورشید آسمانی و روشن ضمیر بود
 
شب های مکّه شاهد جود و کرامتش
گل داشت باغ شانه ی او از سخاوتش
 
او صاحب تمام صفات حمیده بود
دل را به نور حضرت حق پروریده بود
 
الگوی اهل سرّ و یقین بود طاعتش
یعنی زبانزد همه می شد عبادتش
 
در آسمان مکّه ی دلها ستاره بود
بر قلبهای خسته امیدی دوباره بود
 
*
 بالا گرفت روز  اُحد تا که کارزار
شد آسمان روشن آن روز تارِ تار
 
آتشفشان شده اُحد از بس گدازه ریخت
از آسمان و خاک زمین خون تازه ریخت
 
حمزه در آن میانه که گرم قتال شد
کم کم برای حمله ی‌دشمن مجال شد
 
آنقدر روبهان به شکارش کمین زدند
تا نیزه ای به سینه ی آن نازنین زدند
 
حمزه که رفت قلب رسول خدا شکست
خورشید چشمهای رئوفش به خون نشست
 
لبریز زخم بود و جراحت دل نبی
از دست رفته بود همه حاصل نبی
 
میدان خروش ناله ی‌واویلتا گرفت
عالم برای غربت حمزه عزا گرفت
 
جانم فدای پیکر پاک و مطهرش
جانم فدای زخم فراوان پیکرش
 
امّا هنوز غربت آن روز مانده بود
داغی عظیم بر دل عالم نشانده بود
 
خواهر کنار جسم برادر رسید و بعد
آهی ز داغ لاله ی پرپر کشید و بعد
 
پیمانه های صبر دل او که جوش رفت
آنقدر ناله زد که همان جا ز هوش رفت
 
آری دلم گرفته ز اندوه دیگری
دارم دوباره ماتم مظلومه خواهری
 
زینب غروب واقعه را غرق خون که دید
از خیمه تا حوالی گودال می دوید
 
ناگاه دید در دل گودال قتلگاه
در خون تپیده پیکر سردار بی سپاه
 
پس با زبان پُر گله آن بضعه ی‌ بتول
رو کرد بر مدینه که یا أیها الرّسول
 
این کشته ی‌ فتاده به هامون حسین توست
این صید دست و پا زده در خون حسین توست

یوسف رحیمی


[ شنبه 91/6/11 ] [ 10:23 صبح ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

ای کشته ای که بود اُحد کربلای تو
اهل مدینه نوحه گران عزای تو

شیر خدا و شیر رسول خدا تویی
ای نام سیدالشّهدایی سزای تو

قبل از حسین و واقعه ی جانگداز او
زهرا گریست بر تو و بر کربلای تو

هر عضوت از نسیم شهادت چو گل شکفت
در راه دین چو مُثله نشد کس سوای تو

اعضای تو ز تیغ ستم پاره پاره شد
پایان نشد به کشته شدن ماجرای تو

شد خلعت شهادت تو جامه ی رسول
جان ها فدای پیکر در خون شنای تو

ای قامت بلند رشادت به هر زمان
کوتاه بُد ردای رسالت برای تو

ماتم، چرا گیاه به پای تو ریختند
می باید آنکه ریخت سر و جان به پای تو

شعر " مؤید " است تو را کمترین نثار
ای بهترین درود و تحیّت سزای تو

استاد سید رضا مؤید


[ شنبه 91/6/11 ] [ 9:0 صبح ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

جنگ احد و شهادت حضرت حمزه (علیه السلام)
در سال 3 ه‍جری در روز جنگ احد، حضرت حمزه سید الشهداء و 69 نفر از مسلمانان به شهادت رسیدند.
در این جنگ مسلمانان هزار نفر بودند که به نوشته عده اى سیصد نفر در بین راه برگشتند، و براى جنگ 700 نفر باقى ماند. کفار 3000 نفر بودند و 2000 نفر و 4000 نفر و 5000 نفر هم گفته اند. تعداد کشته هاى کفار 22 یا 23 یا 28 نفر، و تعداد شهدا 70 نفر بود. در این روز دندان و پیشانى پیامبر (صلى الله علیه و آله ) را شکستند.

فداکارى هاى امیر المؤ منین (علیه السلام) در احد

در این روز بر اثر فداکاری ها و شجاعتهایى که امیر المؤمنین (علیه السلام) در دفاع از وجود شریف خاتم الانبیاء (صلى الله علیه و آله ) و حفاظت از آن حضرت نشان داد جراحتهاى زیادى بر بدن مبارکش رسید. این در حالى بود که دیگران فرار کرده بودند، و پیامبر (صلى الله علیه و آله ) فرمود: یا على ، آیا مى شنوى که از آسمان تو را مدح مى کنند. یکى از ملائکه به نام رضوان مى گوید: لا سیف الا ذوالفقار و لافتى الا على . امیر المؤ منین (علیه السلام ) مى فرماید: از خوشحالى گریستم و خداوند سبحان را بر این نعمت حمد کردم.
در این جنگ پیروزى در ابتداء از آن مسلمانان بود، ولى مقدارى که به تعقیب دشمن رفتند و میدان خالى شد، بازگشتند و مشغول جمع غنائم شدند و اکثر نگهبانان مخالفت دستور پیامبر (صلى الله علیه و آله ) نمودند و محل نگهبانى خود را رها کردند و مانند بقیه مشغول جمع غنائم شدند.
خالد بن ولید که از سر دسته هاى کفار در این جنگ بود از همان قسمت با کفار حمله کردند
تعداد اندکى از نگهبانان دره که نرفته بودند شهید شدند و کفار از پشت سر به مسلمانان حمله کردند. فراریان کفار هم تا این وضع را دیدند بازگشتند و حمله به مسلمین شدت گرفت. جراحتهاى فراوانى بر بدن مبارک پیامبر (صلى الله علیه و آله ) رسید و شیطان فریاد بر آورد که محمد کشته شده است! مسلمانان با شنیدن این ندا فرار کردند، و فقط چند نفرى از وجود مبارک پیامبر (صلى الله علیه و آله ) محافظت مى کردند که عبارت بودند از امیرالمؤمنین (علیه السلام ) و ابودجانه که شهید شد و زنى به نام نسیبه و انس بن نضر که تازه از مدینه رسیده بود.

ابوبکر و عمر در جنگ احد
عمر بن خطاب مى گوید: در احد با پیامبر (صلى الله علیه و آله ) بیعت کرده بودیم بر اینکه کسى فرار نکند، و هر کس از ما که فرار کند ضال و گمراه است ، و هر کس از ما کشته شود شهید است.
احمد بن حنبل مى گوید: ابوبکر و عمر در این جنگ فرار کردند. هنگامى که امیر المؤمنین (علیه السلام ) در تعقیب فرارى ها بود، عمر در حالى که اشک چشمانش را پاک مى کرد بر گشت و به امیر المؤ منین (علیه السلام ) عرض کرد: مرا ببخشید!! امیر المؤ منین (علیه السلام ) فرمود: آیا تو نبودى که صدا زدى : محمد کشته شده است ، به دین قبلى خود برگردید؟!! عمر گفت : این کلام را ابوبکر گفته است ! در اینجا بود که این آیه نازل شد: ان الذین تولوا منکم یوم التقى الجمعان انّما استزلهم الشیطان.
امام صادق (علیه السلام ) مى فرماید: در جنگ احد امیر المؤ منین (علیه السلام ) در حال دفاع از پیامبر (صلى الله علیه و آله ) بودند، و دیگر اصحاب فرار مى کردند. آن حضرت همچون شیر غضبناک از قفاى گریختگان رفت و اول به عمر بن خطاب رسید که به اتفاق عثمان و حارث بن حاطب و عده اى دیگر به سرعت فرار مى کردند. حضرت فریاد بر آورد: اى جماعت، بیعت شکستید و پیامبر (صلى الله علیه و آله ) را تنها گذاشتید و به سوى جهنم مى گریزید؟
عمر بن خطاب مى گوید: على را دیدم با شمشیر پهنى که مرگ از آن مى چکید و چشمهایش از خشم مانند دو قدح خون بود، یا مانند دو کاسه روغنى که آتش در او افروخته باشند مى درخشید، و فهمیدم که اگر به ما برسد به یک حمله ما را خواهد کشت . این بود که جلو رفتم و عرض کردم : یا ابا الحسن ، تو را به خدا سوگند مى دهم که دست از ما بردارى ، که عرب را عادت است که گاهى مى گریزد و گاهى حمله مى کندم زمانى که حمله مى کند تلافى گریختن را مى نماید. پس آن حضرت ما را رها کرد؛ و به خدا قسم چنان ترسى از آن حضرت در دل من افتاد که تاکنون از دلم خارج نشده است.
در این جنگ بر بدن مبارک امیر المؤ منین (علیه السلام ) هنگام حمایت از پیامبر (صلى الله علیه و آله ) 90 جراحت بر صورت ، سر، سینه ، شکم ، دست و پاى مبارک رسید. جبرئیل نازل شد و عرض کرد: یا محمد، به خدا قسم این عمل على بن ابى طالب ، مواسات است. پیامبر (صلى الله علیه و آله ) فرمود: این بدان جهت است که من از اویم و او از من است. جبرئیل عرض کرد: و من از شما دو بزرگوارم.

شهادت حضرت حمزه (علیه السلام)
در این روز جناب حمزه بن عبد المطلب (علیه السلام ) به شهادت رسید.
آن حضرت برادر رضاعى پیامبر (صلى الله علیه و آله ) بود، چون هر دو بزرگوار از زنى به نام ثویبه شیر خورده بودند.
آن حضرت مردى شجاع و با هیبت بود و در این جنگ به دست وحشى و به دستور هند همسر ابوسفیان کشته شد. هند به خاطر کشته شدن پدر و برادر و عمویش در جنگ بدر، ابتدا قصد نبش قبر مادر پیامبر (صلى الله علیه و آله ) را داشت ، ولى کفار قریش از ترس نبش قبور امواتشان مانع شدند. این بود که او وحشى را با وعده هایى به کشتن پیامبر (صلى الله علیه و آله ) یا على مرتضى (علیه السلام ) و یا حمزه تحریک کرد. وحشى گفت : از کشتن پیامبر (صلى الله علیه و آله ) و پسر عمویش على (علیه السلام ) عاجزم ، ولى براى کشتن حمزه کمین مى کنم.
او در میدان جنگ با نیزه اى بر سینه و یا شکم مبارک آن حضرت زد و آن حضرت را شهید کرد. وقتى خبر به هند دادند، آن خبیث دستور داد سینه آن حضرت را بشکافد و جگر مبارک آن حضرت را بیرون آورد. وقتى خواست به جگر حمزه دندان بزند دندانهاى نحسش کارگر نشد. همچنین هند با خنجرى گوشها، بینى و... آن حضرت را جدا کرد و به گردن انداخت .
پیامبر (صلى الله علیه و آله ) هنگامى که حمزه را با آن وضع دیدند، گریستند و عباى مبارک را روى او کشیدند که خواهرش صفیه او را به آن حال نبیند و فرمودند: یا عم رسول الله و اسد الله و اسد رسوله ... یا فاعل الخیرات ، کاشف الکربات .... امیر المؤ منین و فاطمه زهرا (علیها السلام ) و صفیه و دیگران بر آن حضرت گریستند. پیامبر (صلى الله علیه و آله ) بر بدن مبارک او نماز خوانده و او را در احد دفن نمودند. بعد از چهل سال که معاویه خواست نهرى از احد عبود دهد با قبر حضرت حمزه برخورد نمود و سر بیلها به پاى حمزه رسید و فورا خون جارى شد!
حضرت رضا (علیه السلام ) به نقل از رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) فرمودند: بهترین برادران من على (علیه السلام ) و بهترین عموهاى من حمزه است.

برگرفته از تقویم شیعه عبدالحسین نیشابورى


[ جمعه 91/6/10 ] [ 5:15 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

در آن زمان که روز لافتى بود
روز نبرد لشگر خدا بود

در آن زمان که فتح منجلى بود
شیر سپاه مسلمین على بود

در آن زمان که مصطفى درخشید
اُحد چو ذرّه بود و او چو خورشید

صاحب آن زِرِه که بى پشت بود
تیر و کمانش گره مشت بود

فاش که شد به رمز یا فاطمه
جنگ به نفع مسلمین خاتمه

سپاه ذوالفقار در امان بود
نعره ی تکبیر به آسمان بود

خیل ملک داشت نداى «لا سیف»
قدر على شناخته نشد، حیف

لشگر دین خلاف رأى احمد
در صدد جمع غنائم آمد

به یک درنگ، خصم، حیله بستند
پشت سپاه مسلمین شکستند

چها از آن درنگ مسلمین رفت
فتح و ظفر به نفع مشرکین رفت

سپاهیان کفر با هلهله
گرگ صفت، زدند بین گله

سپه چو باخت تنگه اُحد را
ز دست داد ابتکار خود را

مدّعیان یارى دین حق
پشت نمودند به آئین حق

آن دو که سر منشاء خوارى شدند
از صفِ پیکار فرارى شدند

فقط على به گرد مصطفى بود
گاه به قلب لشگر جفا بود

حریم پیغمبر اکرم شکست
چه زخمها به پیکر او نشست

داد ندا بانى جور و جفا
که کشته شد محمّد مصطفى

چونکه اُحد صحنه کفار شد
هند خطا کار، جگر خوار شد

مُثله نه تنها بدنِ حمزه شد
بر دل طاها به خدا نیزه شد

سرت سلامت اى رسول ایمان
حمزه شد از قافله ی شهیدان

آنچه نَبُد باور تو دیده شد
شهپر سیمرغ اُحد چیده شد

کاشف کرب سپه مصطفى
شیر خدا شیر رسول خدا

آنکه قوى بازوى اسلام بود
همهمه ‏اش مرهم آلام بود

همهمه شیر اُحد شد خموش
در بر او خواهر او شد ز هوش

دخت نبى در دل آن کارزار
دید چو خون می چکد از ذوالفقار

آمد و شمشیر ز صفدر گرفت
خون ز جراحات پیمبر گرفت

تا که نیفتد علمى بر زمین
داد به دست یل امّّ البنین

آنکه بود کاشف کرب الحسین
پشت و  پناه حرم  زینبین

که واى از آن پاره‏ گى مشک او
واى از آن حنجره ی خشک او

جواد حیدری


[ پنج شنبه 91/6/9 ] [ 12:36 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

جدا جدا

برای اوج نوشتند بال وا شده را
نزول نیست، به معراج آشنا شده را

تو هَمزه ی اَحَد و حمزه ی اُحد هستی
چگونه شرح دهم جلوه ی دو تا شده را

قسم به حرمت جعفر تو نیز طیاری
قفس چگونه بگیرد تن رها شده را

خودی شکستی و آوازه ات فراتر رفت
خدا بلند کند خاک مصطفی شده را

تو ایستاده ای و ایستاده می مانی
شکست نیست ، بِدست نبی بنا شده را

به بازویت  "اسداللّهی "علی وصل است
سپاه نیست جلو دار مرتضی شده را

***
به روی خاکی و پیغمبر خدا مانده است
چگونه جمع کند این جدا جدا شده را

کفن که برتن تو کرد ، گریه کرد و نشست
کنار پیکر تو دید بوریا شده را

خدا به خواهر غمدیده ی تو رحم کند
اگر نگاه کند جسم جا به جا شده را

علی اکبر لطیفیان

برگرفته از وبلاگ نود و پنج روز باران


[ پنج شنبه 91/6/9 ] [ 12:29 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

گمان نمی کنم!

گمان نمی کنم این روح پیکرم باشد
تنی که مُثله شده در برابرم باشد

گمان نمی کنم این تکّه های پخش شده
همان عموی رشید پیمبرم باشد

بدن مگر بدن کیست اینچنین شده است؟
اگر خدای نکرده برادرم باشد ...!

چرا عبای پیمبر نمی گذارد تا
دوباره روشنی دیده ی ترم باشد؟

فدای خواهر مظلومه ای که نالان گفت:
کنار کشته ی گودال مو پریشان گفت:


گمان نمی کنم این زیر نیزه افتاده
حسین فاطمه یعنی برادرم باشد

تو را خدا بگذارید بوسه اش بزنم
که قول می دهم این بار آخرم باشد

کفن که نیست، عبا نیست، بوریا هم نیست؟
بد است بی کفن این مرد محترم باشد

برای آنکه روی پیکرش بیندازم
نمی شود بگذارید معجرم باشد؟

علی اکبر لطیفیان


[ پنج شنبه 91/6/9 ] [ 12:22 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

علمدار پیامبر

حمزه،‏ اى میر و علمدار اُحد
سید و سالار و سردار اُحد
 
اى یگانه پشتوان مصطفى
وى بلا گردان جان مصطفى
 
اى مدار غیرت و مردانگى
جان نثار حکمت و فرزانگى
 
اى صداى تو به خاطر ماندنى
وى ثناى تو به دوران خواندنى
 
اى حماسه ساز میدان نبرد
در دفاع دین و عترت پایمرد
 
بازوانت حامى اسلام بود
هر زمان آماده ی اقدام بود
 
تا تو در خون تنت غلطان شدى
میهمان حضرت جانان شدى
 
حمله‏ هاى رعد آسایت چه شد؟
آن رساى قد و بالایت چه شد؟
 
نعره ی اللهُ اکبر هاى تو
لرزه ای افکند بر اعداى تو
 
اى کمانت در کمین انتقام
وى که تیغت بود بیرون از نیام
 
جاى تو خالى پس از مرگ من است
در کمین دین احمد دشمن است
 
گر تو بودى کِى على تنها شدى؟
کِى انیس فاطمه غمها شدى؟
 
گر تو بودى دست کین سیلى نداشت
باغ عصمت یک گل نیلى نداشت
 
حال روى خاک گلگون خفته ‏اى
پیش رویم غرق در خون خفته ‏اى
 
سخت باشد در کنار مقتلت
شرحه شرحه صورت و زخمى دلت
 
بسکه دارى زخم بر پیکر وفور
خواهرت را منع کردم از حضور
 
تا نبیند خواهرت در قتلگاه
غرق خون نعش تو را اى بیگناه
 
آه از احوال زینب دخترم
از براى داغهایش مضطرم

رحمان نوازنی


[ پنج شنبه 91/6/9 ] [ 12:12 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

مدافع

ای آشنای غربت پیمبر
چشیده جرعه از سبوی کوثر

تو بهترین مدافع ولایی
شهید روزگار لافتایی

تو حامی حقیقی رسولی
تو دلخوشی حضرت بتولی

تویی مدافع غیور اسلام
نشان فخری و غرور اسلام

هر آنکه دیده رزم بی امانت
ادب کند به غیرت جوانت

تویی تو شیر بیشه ی شجاعت
طلایه دار عشقی و اطاعت

به لشگر نبی تویی علمدار
دلت ز عشق مرتضاست سرشار

عموی با وفای مصطفایی
فدایی حسین و مجتبایی

تو شاهد نبرد ذولفقاری
تو مایه ی غرور و افتخاری

به معرکه تو صاحب حکایات
علی به رزم تو کند مباهات

چنان سِتَبر سینه ات سپر بود
که سهم نیزه ی ستم جگر بود

دلت اگر ز تیر کین نشان داشت
آُحُد به زیر پای تو امان داشت

چه همّتی که در ره ولایت
شهید عترتی، امید عصمت

شهادت تو منحصر به فرد است
به مُثله گشتنت هزار درد است

اگرچه میخ سینه را ندیدی
چه نیزه ای به سینه ات خریدی

ندیده ای نشان زخم سیلی
ندیده ای کبود، یاس نیلی

امان ز درد پهلوی شکسته
امان ز ریسمان و دست و پای بسته

امان ز گریه های بیت الاحزان
امان ز سوز ناله های لرزان

چه آفتی به گلشن فدک خورد
مگر چه شد که فاطمه کتک خورد؟

حاج محمود ژولیده


[ پنج شنبه 91/6/9 ] [ 12:6 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]


.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 70
بازدید دیروز: 29
کل بازدیدها: 1173912