سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

با نور استجابت و ایمان عجین شدی
وقتی که با ولی خدا همنشین شدی
 
عطر بهشت در نفست موج می‌زند
حالا دگر تو بانوی خلدبرین شدی
 
زهرا که رفت دلخوشی از خانه رفته بود
تو آمدی و این همه شور آفرین شدی
 
بی شک برای مادری زینب و حسین
شایسته ای که فاطمه ی دومین شدی
 
در سیره ات شکوه نجابت چه دیدنی ست
آوازه ی خضوع و خشوعت شنیدنی ست
 
آن روز که خدا به تو هم داد نور عین
او را طواف داده ای دور سر حسین
 
یعنی حسین فاطمه! جانم فدای توست
عباس من، فدایی کرب و بلای توست
 
با خود دوباره خاطره ها را مرور کن
از روزهای خوب مدینه عبور کن
 
این روزها که خاطره ها همدمت شدند
تنها انیس قلب پر از ماتمت شدند
 
چندی ست پاره های دلت رفته اند آه
تو مانده ای و نم نم این اشک گاه گاه
 
با قلب تو حکایت هجران چه ها نکرد
یک لحظه هم تو را غم و غربت رها نکرد
 
تنگ غروب بود و دلت ناگهان گرفت
مانند چشم ابری تو آسمان گرفت
 
پر شد ز عطر سیب غریبی هوای شهر
پیچید بوی پیرهنی در فضای شهر
 
مثل نسیم کوچه به کوچه خبر وزید:
مادر بیا که قافله ی کربلا رسید
 
یک شهر چشم منتظر و اشک بی امان
برگشته است از سفر عشق کاروان
 
برگشته با تلاطم اشک و خروش آه
دارد هزار خاطره از دشت و خیمه‌گاه
 
تو می رسی و روضه هم آغاز می شود
بغض از گلوی خاطره ها باز می شود
 
هر کس نشسته گوشه ای و روضه خوان شده
اما سکینه با دل تو همزبان شده
 
هم‌ناله با دو چشم ترت، حرف می زند
از جای خالی پسرت حرف می زند:
 
یادش بخیر لحظه ی شیرین گفتگو
یادش بخیر زمزمه های عمو عمو
 
یادش بخیر دیده‌ی بیدار کربلا
شب ها صدای پای علمدار کربلا
 
یادش بخیر مشک و علم در دو دست او
آرامش تمام حرم در دو دست او
 
در چشم هاش عشق و نجابت خلاصه بود
او ترجمان شور و شکوه و حماسه بود
 
سقای عشق و آب و ادب بود ماه تو
نام آور تمام عرب بود ماه تو
 
داغ تو تازه تر شده با حرف های او
وقتش شده تو روضه بخوانی برای او
 
رو می کنی به او که فدایت سکینه جان
جانم فدای حُجب و حیایت سکینه جان
 
شاید نگاه توست به قدّ خمیده ام
یا اینکه شرم می‌کنی از اشک دیده ام
 
دیگر شکسته قامت ام البنین، بخوان
از روضه های ماه من ای نازنین، بخوان
 
نام آوران به شوکت او بُرده اند رشک؟
در علقمه چه شد که به دندان گرفت مشک
 
از چشم خون گرفته برایم سخن بگو
از ماجرای تیر سه شعبه من بگو
 
آخر چگونه بر سر ماهم عمود؟ ... آه
دستی مگر به پیکر سقا نبود؟ ... آه
 
شرمنده ام ز روی تو و مادرت رباب
شرمنده ام اگر نرسیده به خیمه آب
 
قلب مرا ولی تو رها از ملال کن
آرام جان من! پسرم را حلال کن

یوسف رحیمی


[ شنبه 93/1/23 ] [ 10:32 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

چهار داغ

 آسمان سوخت و از پا افتاد
زیر بار جگر داغ شما
و دل سخت زمین برده چهار
گل ماتم زده از باغ شما
 
کرم و لطف خدا می ریزد
از سر و روی در خانه تان
شمع تان پای علی می سوزد
و ملائک همه پروانه ی تان
 
روزها می گذرد می آیی
دیده را با غم دل خیس کنی
مادرانه وسط خاک بقیع
روضه ی علقمه تأسیس کنی
 
ادامه مطلب...

[ دوشنبه 92/2/2 ] [ 7:15 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

ام العباس

ای جبرئیلم تا خدایت پرکشیدی
از مادر چشم انتظارت دل بریدی

جز ام لیلا کس نمی فهمد غمم را
من پیر گشتم تا چنین تو قد کشیدی

تنها نه دلگرمی مادر بوده ای تو
بر خاندان فاطمه روح امیدی

بر گردنم انداختی با دستهایت
زیبا مدال عزت «ام الشهیدی»

زینب کنار گوش من آهسته می گفت:
هرگز مپرس از دخترت از چه خمیدی

از خواری بعد از تو گفت و گفت دیگر
بر پیکر ما نیست جایی از سپیدی

این تکه مشک پاره را تا داد دستم
فهمیدم ای بالا بلند من چه دیدی

از مشک معلوم است با جسمت چه کردند
وای از زمین افتادن، وای از ناامیدی

باور نخواهم کرد تا روز قیامت
بی دست افتادی،به خاک و خون طپیدی

در سینه پنهان میکنم یک عمر رازم
پس شکل قبرت را دگر کوچک بسازم

قاسم نعمتی


[ دوشنبه 92/2/2 ] [ 7:14 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

نفس وقفی

ام البنینم و شب دلداری من است
شب زنده دار فاطمه بیداری من است

امشب وصال فاطمه را درک می کنم
دل بی قرار لحظه ی دلداری من است

بانوی من! که لیله ی قدر علی تویی
چشم انتظار تو شب بیداری من است

با اینکه جای فاطمه را پر نمی کنم
اشک علی گواه حرم داری من است

طفلان عزیز و من چو کنیز بهشت و این
بالاترین مقام نکوکاری من است

عباس من غلام عزیزان فاطمه ست
این ابتدای درس علمداری من است

درس وفا اگر به ابالفضل داده ام
بیت علی بهشت وفاداری من است

روزی که بار زینبت آمد به دوش من
دیدم که خویش در صدد یاری من است

روحم ز درک خدمت زینب بزرگ شد
این خانه جایگاه فداکاری من است

در کربلا نبودم اگر یاری اش کنم
شهر مدینه شاهد غمخواری من است

خاک بقیع را گره با کربلا زدم
اینجا حریم اشک و عزاداری من است

داغ چهار ماه پسر دیده ام ولی
داغ حسین شعله ی بیماری من است

یا لیتنا به یاری کنّا معک رسید
تنها دعای تو سبب یاری من است

نذر تو بود هستی و دار و ندار من
وقف تو آخرین نفس جاری من است

حاج محمود ژولیده


[ دوشنبه 92/2/2 ] [ 7:13 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

عزیز

خاک بقیع و صورت غمهای کربلا
انگشت و نقش قصه ی صحرای کربلا

ام البنین بی پسر و روضه های سر
ام البنین و غصّه ی سقای کربلا

حرف از سه ماهپاره و شقُّ القمر نبود
حرفی نبود جز غمِ مولای کربلا

مبهوت و مات عشق و وفایش مدینه بود
عشق است مشق روی نی از نای کربلا

عباس را فدایی فرزند یاس کرد
لالایی اش علی و دلش جای کربلا

با افتخار گفت کنیزم عزیز شد
این هم مقام خدمت آقای کربلا

بی بیِ کربلا که به او گفت مادرم 
تکلیف شد به اهل تولّای کربلا

جانها فدای حضرت ام البنین که کرد
دار و ندار زندگی اهدای کربلا

پهلو به نیزه زد سر ساقی و خیمه گفت
وا شد خدا به مجلس می پای کربلا

ایثار انتظار تو را می کشد بیا
دریاب عشق تشنه ی دریای کربلا

حسین ایمانی

برگرفته از سایت چادر خاکی


[ دوشنبه 92/2/2 ] [ 4:0 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

روضه خوان حسین

دگر به گوش، سرود حزین نمی آید
ز خوش صدای مدینه طنین نمی آید

دگر ز حنجره ی روضه خوان پیر حسین
نوای خسته ولی دلنشین نمی آید

ز جمع سینه زنان دم غروب بقیع
صدای ناظم شور آفرین نمی آید

غروب آمد و بغض سکینه بشکسته
که بانگ روضه ی امّ البنین نمی آید!

امید باغ خزان دیده هم خزانی شد
دگر بهار به گلزار دین نمی آید

سکینه تازه نبودِ ربابه را حس کرد
چو دید ناله ی مادرترین... نمی آید

کسی به دامن لب تشنه ها نمی افتد
حلال خواه عمو... شرمگین نمی آید

دگر به هر لقبی خواستی صدایش کن
نهیب «وَیحَکِ» ام البنین نمی آید

دل گدای ابالفضل خوش به جودش بود
دگر گدا سوی این سرزمین نمی آید!

الا که خاک کرمخانه ات گداخیز است
که گفته است... گدا بعد از این نمی آید؟

تویی نیابت زهرا و قبر گمشده اش
کسی ز غمکده ات دل غمین نمی آید

به آستان تو پر می شود دو دست دلم
که دست خالی از آن آستین نمی آید

امیر حسین کاظمی


[ یکشنبه 92/2/1 ] [ 10:59 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

گریه کاری

ادب و غیرت ابالفضلت
همه مدیون مادری تو بود
هرکسی لایقش که حیدر نیست
این علامت ز برتریِ تو بود
 
پسرانت همه مرید علی
این برایت همیشه یک فضل است
افتخار شما همین بس که
پسرت حضرت ابالفضل است
 
تا که دیدی بشیر را گفتی
ای بشیر از حسین من چه خبر
پسرانم همه فدای حسین
از ضیاء دو عین من چه خبر
 
تا شنیدی حسین را کشتند
ناله ات از زمین بالا رفت
جای زهرا براش ناله زدی
ناله ات تا به پیش زهرا رفت
 
بعد از آن روز گریه کارت شد
بهر دوریِ چار دلبندت
هرکسی از کنار تو رد شد
گریه کرد از فراق فرزندت
 
یادمانِ غروب عاشورا
روضه می خواندی از دل گودال
روضه می خواندی از غریبی و
روضه از سینه ای که شد پامال
 
تا که نیزه به او اصابت کرد
تیره گون آسمان عالم بود
نانجیبان مگر نمی دانید
این گلو بوسه گاه خاتم بود

 حبیب باقر زاده


[ یکشنبه 92/2/1 ] [ 10:54 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

پا به پای زینب

وقتی تو دل نازکتر از ابر بهاری
حق داری از دوری گلهایت بباری

تو همچنان شمعی که بعد از آن وقایع
کارت شده یک عمر تنها گریه، زاری

تو پا به پای زینب کبری همیشه
یک گوشه در شهر مدینه روضه داری

با او تمام روضه ها را گریه کردی
امّ المصائب را تو تنها غمگساری

روزی که آمد کاروان غم برایت
آن روز شد روز شروع بی قراری

معلوم شد عباستان در کاروان نیست
با اینهمه دیگر چرا چشم انتظاری

آن روز پرسیدی ز هر شخصی که دیدی
آیا خبر از یوسف زهرا نداری؟

دیگر کسی خنده به لبهایت ندیده
آری که تا دنیاست دنیا سوگواری

شکر خدا در علقمه حاضر نبودی
آخر چطور می خواستی طاقت بیاری

وقتی شنیدی دستهایش را بریدند
کم مانده بود از غصه ی او جان سپاری

عباس تو سعی خودش را کرد اما
دیگر چرا تو از سکینه شرمساری

احساسهای تو سفر کردند و رفتند
اما تو ماندی و نگاه اشکباری

رحیم ابراهیمی


[ یکشنبه 92/2/1 ] [ 10:51 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

وسع

نوید عاطفه در گلشن امیدم من
و تا همیشه به درگاهتان مریدم من

به نبض عالم هستی که دست حضرت توست
برای خاطرتان بود اگر طپیدم من

قدم زدید و ز موزون رقص چادرتان
شدم نسیم و سر کویتان وزیدم من

به جای خالی خود کاشتی وجود مرا
و از زمین شما تا خدا رسیدم من

حضور گرم شما تا همیشه حس شدنی است
اگرچه حضرت بانو تو را ندیدم من

میان سرو قدی با رشیدگی فرق است
به لطف سایه ی طوباست، قد کشیدم من

حضور دختر آئینه ها زدم زانو
و طعم کوثر عشق تو را چشیدم من

اگرچه دیر ولی جای شکرتان باقی است
به جایگاه کنیزیِ تان رسیدم من

چهارپاره برایت سرودم و آن وقت
به جای قافیه عکس قمر کشیدم من

 هزار مرتبه شکر خدا به محضرتان
شبیه صفحه ی آئینه رو سپیدم من

عجیب نیست یقین کن پس از حسین شما
کمی شبیه قد و قامتت خمیدم من

تمام دغدغه ی من، ادای نذرم بود
برای زینبت عباس پروریدم من

یکِ شما به چهارم اگرچه می چربد
به حدّ وسع خودم مادر شهیدم من

چه عزّتی به از این با تمام آدابش
کنیز زاده بمیرد برای اربابش

سعید توفیقی


[ یکشنبه 92/2/1 ] [ 10:50 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

وقف شما

من خاک بوس آستان مرتضایم
وقف شما از ابتدا تا انتهایم

هم نامتان هستم ولی در شأنتان نه!
باور کن این را از تکان شانه هایم

یاسم ولی در زیر پایت پا گرفتم
سبزم از آن وقتی که باریدی برایم

ممنونتانم این من چادرنشین را
در خانه ی پروانه ها دادید جایم

حرف از شما که می شود یا ابریَم من
یا خیس شبنم می شود سر تا به پایم

در زیر پایت یا کنارت یا نه، شاید
باور بکن بانو نمی دانم کجایم؟

رنگ و لعابم دادی و در یک شب تار
بر آن سپید گیسویت کردی حنایم

بانوی من! بانوی این خانه شمائید
من نیز سر گرم کنیزیِ شمایم

وقتی که خدمت می کنم بر کودکانت
حس می کنم بی واسطه پیش خدایم

احساسی ام اما نه تا اندازه ی تو
دنباله ی آهِ شما در کربلایم

پیش شمائی که خود صاحب عزائید
غمدیده ام، اما کجا صاحب عزایم

شد اشک آب و شد غذایم آه، یعنی
آب و غذای نذری این روضه هایم

من داغدار شاخه های یاس هستم
ام البنینم، مادر عباس هستم


سعید توفیقی


[ یکشنبه 92/2/1 ] [ 10:50 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 17
بازدید دیروز: 25
کل بازدیدها: 1171957