سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

تو که بر چشم خلق جا داری
نوری و جلوه ی خدا داری

نور چشمان حضرت سجاد
ریشه در باغ هل اتی داری

ثمر نخل احمدی که نسب
ز حسین و ز مجتبی داری

پسر سیّد البُکاء هستی
سرگذشتی پر از بلا داری

یادگاری ز لاله های عطش
بر دلت داغ کربلا داری

تو غروب سپیده را دیدی
عمّه ی قد خمیده را دیدی


همه جا گرد غصه پاشیدند
با سر تیغ و نیزه گل چیدند

دست های سیاه بر سر تو
سنگ های کبود باریدند

چشم هایی که گریه می کردند
سیلی و تازیانه می دیدند

مردم کوچه ی یهودی ها
دور سرها مدام رقصیدند

بی ابالفضل، کودکان یتیم
روی خشت خرابه خوابیدند

این همه غم که بر سرت آمدند
کودکیِ تو را رقم می زد

علی صالحی


[ جمعه 92/7/19 ] [ 9:26 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

در میان قنوت چشمانم
عکس یک قبر خاکی افتاده
سنگ غربت شکسته بغضم را
دیده ام،صبر خود ز کف داده
 
کاروان دل شکسته ی من
رهسپار بقیع ویران است
زائرم،زائر امامی که
از غمش سینه بیت الاحزان است ...
 
با سلامی به محضرت آقا!
پر کشیدم شبیه بال نسیم
السلام علیک یابن شهید
السلام علیک یابن کریم
 
آسمان کبود چشمانم
باز امشب بهانه می گیرد
در جوار مزار خاکیتان
مرغ دل آشیانه می گیرد

ادامه مطلب...

[ جمعه 92/7/19 ] [ 9:14 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

مردی از خانواده ی خورشید
امتداد غم امام شهید
 
انعکاس صدای عاشوراست
روضه های غروب های مناست
 
مرد سجاده، مرد نافله ها
مرد شب زنده دار قافله ها
 
مردی از جنس آیه تطهیر
خستگی های بردن زنجیر
 
هم سفر با ستاره ی غم هاست
«کربلا زاده ی» محرّم هاست
 
هم نژاد امام بی کفنان
دومین مرد کاروان زنان
 
راه طی کرده ی بیابان ها
قدم زخمی مغیلان ها
 
یاد خون طپنده ی گودال
خنده های زننده ی گودال

***
زخم بال و پر کبوترها
پا به پای اسارت سرها
 
بغض غمگین عصر عاشورا
گریه پشت پای معجرها
 
غیرت دست بسته محمل
شاهد التماس دخترها
 
کوچه کوچه؛ گذر گذر، همه جا
هم رکاب صدای حنجرها

***
برگ سبزی ست با نشانه ی سرخ
کودک زیر تازیانه ی سرخ
 
طفل رفته، خمیده برگشته
باغ گل رفته، چیده برگشته
 
آفتاب کمی غروب شده ست
گل یاس بنفشه کوب شده ست
 
آشنای صدای سلسله هاست
سوزش ناگهان آبله هاست
 
او که آئینه ی محرّم بود
گریه هایش به رنگ ماتم بود
 
از ستاره گرفته تا شبنم
از بنفشه گرفته تا مریم
 
همه محو صدای او هستند
پای مرثیه های او هستند

علی اکبر لطیفیان


[ جمعه 92/7/19 ] [ 9:0 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

آخرین شاهد

عاقبت آه کشیدم نفس آخر را
نفس سوخته از خاطره ای پرپر را

روضه خوانی مرا گرم نمودی امشب
روضه ی آنهمه گل، آنهمه نیلوفر را

آخرین حلقه ی شبهای محرّم هستم
شکر ای زهر ندیدم سحـری دیگر را

باورم نیست هنوز آنچه دو چشمم دیده است
باورم نیست تماشای تنی بی سر را

باورم نیست غروب و حرم و آتش و دود
دیـدن سـوختن چارقد دختر  را

غارت خود و علم، غارت گهواره و مشک
غـارت پیرهــن و غـارت انگشتر را

ذوالجناحی که ز یالش به زمین خون می ریخت
نیـزه هایی که ربـودند ســر اصـغر را

آه در گوشه ی ویرانه که دق مرگ شدیم
تا کـه همبـازی من زد نفس آخـر را

کمک عمّه شدم تا بدنش خاک کنیم
بیـن زنجیر نهـان کرد تنی لاغــر را

چنگ بر خاک زدم تا که به رویش ریزم
سرخ دیدم بدنش... تکّه ای از معجر را

حسن لطفی


[ یکشنبه 91/7/30 ] [ 10:41 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

ای دوّمین محمد و ای پنجمین امام
از خلق و از خدای تعالی تو را سلام

چشم و چراغ فاطمه خورشید هفت نور
روح و روان احمد و فرزنـد چـار امــام

آن هفت نور، روشنی چشم هفت اب
آن چار امام خود پدر این چهار امام

وصف تو را نگفته خدا جز به افتخار
نام تو را نبرده نبی جز به احترام

هم ساکنان عرش به پایت نهاده رخ
هم طایران سدره به دستت همیشه رام

حکم خدا به همّت تو گشته پایدار
دین نبی به دانش تو مانده مستدام

با آن همه جلال و مقامی که داشتی
دیدی ستم ز خصم ستمگر علَی الدّوام

گه دید چشم پاک تو بیداد از یزید
گاهی شنید گوش تو دشنام از هشام

گریند در عزای تو پیوسته مرد و زن
سوزند از برای تو هر لحظه خاص و عام

گاهی به دشت کرب و بلا بوده ای اسیر
گاهی به کوفه بر تو ستم شد گهی به شام

خواندند سوی بزم یزیدت بدان جلال
بردند در خرابه ی شامت بدان مقام

گه کف زدند اهل ستم پیش رویتان
گه سنگ ریختند به سرهایتان ز بام

راحت شدی ز جور و جفای هشام دون
آندم که گشت عمر تو از زهر کین تمام

داریم حاجتی که ز لطف و عنایتی
بر قبر بی چراغ تو گوئیم یک سلام

«میثم» هماره وصف شما خاندان کند
ای مدحتان بر اهل سخن خوشترین کلام

حاج غلامرضا سازگار


[ یکشنبه 91/7/30 ] [ 10:21 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

سلام بر بقیع

سلام ما به بقیع و بُقاع ویرانش
بر آن حریم که باشد ملک نگهبانش

سلام ما به بقیع، آن تجسّم غربت
گـواه بر سخنـم تربـت امـامـانش

بقیع کعبه ی قدس چهار معصوم است
چـهار نور خدا مـی دمد ز دامـانش

یکی است حضرت باقر از آن چهار امام
که داغ او زده آتش به قلب یارانش

شهید شد ز جفای هشام آن مولا
زِ زهرِ تعبیه در زین که آب شد جانش

غریب اوست که در موسم زیارت حج
مدینه وآنهمه زائر که هست مهمانش

شـب شهادت او یـک نفر نمـی ماند
که اشک غم بفشاند به قبر ویرانش

دری که سجده گه قدسیان بود خاکش
به زائرش ندهـد اذن بوسـه دربــانش

حاج سیّد رضا مؤید


[ یکشنبه 91/7/30 ] [ 10:1 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

گلوی زخم

باید گریست با همه ی ناله دارها
بر کربلا و قافله ی یادگارها

تنهاترین امام که مانده ز کربلا
رنجی کشیده از همه ی روزگارها

می گفت با هزار گِرِه از گلوی زخم
با هر بهانه ای سخن از بی قرارها

می گفت با کنایه که من دیده ام به چشم
آتش به خیمه ها و شروع فرارها

من دیده ام که راه، به اطفال بسته بود
سر بود و سنگ و سیلی سخت سوارها

دیدم به چشم خویش که دستان اجنبی
معجر کشید از سر عصمت مدارها

دیدم که رحم، در دل بی رحمشان نبود
مزدورهای در طمع گوشواره ها

دیدم شرارِ دامن آتش گرفته را
آن شب که شد ستاره هم آغوش خارها

از چشمهای هیز چه گویم در این مسیر؟
از کوفه تا به شام امان از شکارها

با شعر و طنز و طعنه به ما لطمه ها زدند
چون تیر کینه بود، تمام شعارها

با اینکه زخم نیزه جگرهای ما درید
آه از هجوم زخم زبان و نثارها

هوراکشان رسیدن ما را صلا زدند
با پایکوبی و به صدای هَوارها

ما را چنین خرابه نشینی روا نبود
با جامه های پاره و تحقیرِ بارها

هفتاد و دو شهید، متاع قلیل ماست
آن کشته های بانی این اقتدارها

ما ارث غم ز فاطمه داریم یادگار
این ارث ها بماند و این یادگارها

زهر جفا به پیکر من مرهم است و بس
زخم جگر دوای تمامی کارها

خاک بقیع مدفن زهراییِ من است
کرب و بلای ماست به گوشه کنارها

تا روز انتقام، خدایم گواه من
یاری کنند اشک مرا خیل یارها

چشمان انتظار، عجب آبدیده شد
آخر به انتها برسد انتظارها

حاج محمود ژولیده


[ یکشنبه 91/7/30 ] [ 11:7 صبح ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

روضه ی ده ساله

از سوز تشنگی جگرم ناله می کند
نذر حسین، روضه ی ده ساله می کند

یاد لبان خشک و عطش خورده ی حسین
بین دو نهر آب مرا واله می کند

آری منای من شده یک عمر خون دل
این غم مرا شبیه به آلاله می کند

امروز یاد کرب و بلا می کشد مرا
در گلشن بقیع، مرا لاله می کند

من آشنای کعب نی و تازیانه ام
زخمم نظر به گریه ی غسّاله می کند

از بسکه سر به پیش نگاه ترم شکست
چشمم عجیب همدمی ژاله می کند

نوری که بود شاهدم از قتلگاه سرخ
حالا چه سبز دور سرم هاله می کند

این مادر است و این پدر و جدّ اطهرم
زهرا مرا خلاص ز قتّاله می کند

یادش بخیر محفل عمّه سه ساله ام
یاد خرابه روز و شبم ناله می کند

هرگاه یاد کوفه و شام بلا کنم
بغضم هنوز، لعنت دجّاله می کند

کف می زدند و تابع رقّاصه می شدند
دردم از آن اهانت رجّاله می کند

هرکه شبیه من ره این کاروان گرفت
خود را به آه فاطمه همناله می کند

یا جدّی الغریب فدای غریبی ات
صوت الحزین، هنوز مرا ناله می کند

حاج محمود ژولیده


[ یکشنبه 91/7/30 ] [ 11:6 صبح ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

بین نماز، وقت دعا گریه می کنی
با هر بهانه در همه جا گریه می کنی

در التهاب آهِ خودت آب می شوی
می سوزی و بدون صدا گریه می کنی

هر چند زهر قلب تو را پاره پاره کرد
امّا به یاد کرب و بلا گریه می کنی

اصلاً خود تو کرب و بلای مجسّمی
وقتی برای خون خدا گریه می کنی

آب خوش از گلوی تو پایین نمی رود
با ناله های وا عطشا گریه می کنی

با یاد روزهای اسارت چه می کشی؟
هر شب بدون چون و چرا گریه می کنی

با یاد زلفِ خونی مردان نی سوار
هر صبح با نسیم صبا گریه می کنی

هم پای نیزه ها همه جا گریه کرده ای
هم با تمام مرثیه ها گریه می کنی

دیگر بس است « چشم ترت درد می کند »
از بس که غرق اشک عزا گریه می کنی

یوسف رحیمی


[ شنبه 91/7/29 ] [ 11:6 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

آه شعله ور

مانده داغی عظیم بر جگرت
عکس رأسی به نیزه، در نظرت

سر بازار شام و بزم شراب
چه بلاهایی آمده به سرت؟!

هر شب جمعه خون دل خوردی
پـــای ذکـــر مصیبت پـــــدرت

پای روضه به جای قطره ی اشک
خون و خونابه ریخت از بصرت

می توان دید عکس زینب را
بین قاب کبود چشم ترت

سوختی سرو باغ فاطمیون
زهر آتش زده به برگ و برت

گُر گرفته فضای حجره ی تان
تحت تاثیر آه شعله ورت

مهر و تسبیح کربلایت را
داده ای ارثیه به گل پسرت

وحید قاسمی


[ شنبه 91/7/29 ] [ 10:59 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 29
کل بازدیدها: 1173842