سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

همه ی عمر تو محرم بود...

امشب از آسمان چشمانت
دسته دسته ستاره می چینم
در غزل گریه‌ی زلالت آه
سرخی چارپاره می بینم
 
زخمهای دل غریبت را
مرهم و التیام آوردم
باز از محضر رسول الله
به حضورت سلام آوردم
 
در شب تار تیره فهمی ها
روشنی را دوباره آوردی
آسمان را کسی نمی فهمید
تا که با خود ستاره آوردی
 
ساحت مستجاب سجّاده!
بندگی را تو یادمان دادی
دل ما شد اسیر چشمانت
دلمان را به آسمان دادی
 
آیه آیه پیام عاشورا
در احادیث روشنت گل کرد
امتداد قیام عاشورا
در تب اشک و شیونت گل کرد
 
دم به دم در فرات چشمانت
ماتم کربلا مجسّم بود
چشم تو لحظه ای نمی آسود
همه‌ی عمر تو محرّم بود
 
چلچراغی ز گریه روشن کرد
در دلم اشک بی امانت آه
تا همیشه منای چشمانم
وقف اندوه بی کرانت آه
 
در غروب غریب دلتنگی
ناگهان حال تو مشوّش شد
جان من! روی زین زهرآلود
پیکرت سوخت، غرق آتش شد
 
گرچه از شعله های کینه شان
پیکر تو سه روز می سوزد
ولی از داغهای روز دهم
جگر تو هنوز می سوزد
 
آه آتشفشان چشمانت
دیر سالیست بی گدازه نبود
همه‌ی عمر، خون دل خوردی
داغهای دل تو تازه نبود
 
دیده بودی سه روز در گودال
پیکر آسمان رها مانده
سر سالار قافله بر نی
کاروان بی امان رها مانده
 
چه کشیدی در آن غروبی که
نیزه ها ازدحام می کردند
سنگها بر لبی ترک خورده
بوسه بوسه سلام می کردند
 
دل تو روی نیزه ها می رفت
دستهایت اسیر سلسله بود
قاتلت زهر کینه ها، نه، نه!
قاتلت خنده های حرمله بود
 
جان سپردی همان غروبی که
عشق بر روی نیزه معنا شد
دل تو در هجوم مرکب ها
بین گودال ارباً اربا شد

یوسف رحیمی


[ شنبه 91/7/29 ] [ 10:53 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

یادگار آخرین

من غصّه دار غصّه های بی قرینم
من کربلا را یادگار آخرینم

من یادگار روزهای خاک و خونم
من یادگار چهره های لاله گونم

من تشنگی را در حرم احساس کردم
یاد دو دست خونی عبّاس کردم

من کودکی بودم که آهم را شنیدند
دیدم سر جدّ غریبم را بریدند

من دیده ام در وقت تشییع جنازه
اسبان دشمن را که خورده نعل تازه

من با خبر هستم ز باغی بی شکوفه
خورشید را بر نیزه دیدم بین کوفه

گرچه کنون مسموم از زهر هشامم
من کشته ی ویرانه ای در شهر شامم

من روضه خوانی در منا برپا نمودم
خود روضه خوان قتل آن مظلوم بودم

من سوختم از داغ بانوی مدینه
سنگ مدینه می زدم هر دم به سینه

حالا که نقش زهر کین در سینه مانده
از جسم پاک من فقط یک اسم مانده

یارب قرارم را ز نیرنگش ربوده
در مجلس مستی مرا دعوت نموده

زهر عدو خون کرده قلب آتشین را
گریان نموده چشم زین العابدین را

حبیب الله موحد


[ شنبه 91/7/29 ] [ 10:41 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

بانی روضه

منم که دل به غم و درد آشنا دارم
به دیده جام می ناب نینوا دارم
به سینه وسعت صحرای کربلا دارم
همیشه در همه جا روضه ی منا دارم

منم که بانی این روضه های پر شورم
تمام عمر، سروری نکرد مسرورم


کسی که باطن هر روضه را خبر دارد
کسی که گلشنی از لاله بر جگر دارد
کسی که خاطره ی وادی خطر دارد
ز روز واقعه هفتاد و دو اثر دارد

منم که سجده ی سجّاد دیده در شعله
حرارت غم جانان چشیده در شعله


منم که داغ یتیمان مجتبی دیدم
شهادت همه ی آل مصطفی دیدم
به زیر سمّ ستور آیت خدا دیدم
به کوفه هیبت فریاد مرتضی دیدم

به صحنه، شاهد اجساد عاریات منم
بلا کشیده ی نسوات بارزات منم


کسی که دید امام زمان در آتش بود
کسی که عمّه ی او باعث نجاتش بود
کسی که تشنه و صد چشمه ی فراتش بود
کسی که کرب و بلا قلّه ی حیاتش بود

به چار ساله غمم برتر از چهل ساله
که دیده؟ گریه ی پنجاه ساله بی ناله


منم که هجمه ی سیلی به کاروان دیدم
هجوم کعب نی و زخم کودکان دیدم
به نیزه معجر خاکی بانوان دیدم
ز خاتمی که به دستان ساربان دیدم

جواهرات زنان بود و دست نامحرم
فرار کودک و فریاد پست نامحرم


هرآنکه از کرمم کربلا نمی خواهد
ز آل فاطمه دفع بلا نمی خواهد
ز خوان نعمت علمم صلا نمی خواهد
بهشت، غیر دل مبتلا نمی خواهد

من آنچه خاطره دارم ز کربلاست و بس
روایت هنر عشق، نینواست و بس


بیا که باقرم و کاشف هُمومم من
هماره پشت و پناه بشر، عمومم من
به علم غیب شکافنده ی علومم من
بیا که با خبر از گردش نجومم من

به مدرسم همه تازه دروس می بینی
هزار بوعلی و شیخ طوس می بینی


بگیر دست توسّل، تو را نظر از من
بساز همّت دانش، به دل اثر از من
مرو به دامن بیگانگان، ظفر از من
فقاهت از من و طب از من و هنر از من

بیا که باقر اعلام اولیاء منم
به علم و حلم، معلّم به انبیاء منم

حاج محمود ژولیده


[ شنبه 91/7/29 ] [ 10:40 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 63
بازدید دیروز: 106
کل بازدیدها: 1174754