سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

اشک چکیده

آهم که شعله بر جگر غم کشیده ام
اشکم که قطره قطره به پایت چکیده ام

آئینه ام که زخمِ ترک خورده ام ز سنگ
سروم که سایبان شده قدّ خمیده ام

ای تلّ خاکِ غرقِ به خونِ برادرم
باور نمی کنم به کنارت رسیده ام

نقش هزار ضربت دشمن گرفته ام
طعم هزار سنگ ستم را چشیده ام

یادم نمی رود که در آن روز در پی ات
صد بار این مسیر سیه را دویده ام

یادم نمی رود که در آن شام از تنت
صد تیغ و تیر و نیزه و خنجر کشیده ام

اکنون رسیده ام که ببوسم دوباره ات
آه ای گلو بریده کجایی بریده ام

حسن لطفی


[ یکشنبه 91/10/10 ] [ 11:26 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

پروانه زاده

برگشتم از رسالت انجام داده ام
زخمی ترین پیمبر غمگین جاده ام

ناباورانه از سفرم خیل خارها
تبریک گفته اند به پای پیاده ام

یا نیست باورم که در این خاک خفته ای
یا بر مزار باور خود ایستاده ام

بارانم و ز بام خرابه چکیده ام
شرمنده ی سه ساله ی از دست داده ام

زیر چراغ ماه سرت خواب رفته ام
بر شانه ی کجاوه ی تو سر نهاده ام

دل می زدم به آب و به آتش برای تو
از خیمه ها بپرس که پروانه زاده ام

چون ابر آب می شدم از آفتاب شام
تا ذرّه ای خلل نرسد بر اراده ام

شیخ رضا جعفری


[ شنبه 91/10/9 ] [ 10:29 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

در کربلا هنوز

ای غایب از نظر نظری کن به خواهرت
زینب نشسته بر سر قبر مطهرت

یک اربعین گذشته ولی زنده ام هنوز
قامت خمیده آمده سرو صنوبرت

نشناختی مرا ز پس این چروکها
من زینب توام ز چه رو نیست باورت

لیلاست اینکه خیمه زده زیر پای تو
بار دگر بگو که اذان گوید اکبرت

این زن که لطمه می زند اینگونه بر خودش
او کیست؟ نجمه است عروس برادرت

آقا! سکینه جمله ی اشکش سؤالی است
یعنی کجاست قبر علمدار لشگرت

در کربلا هنوز زنی گریه می کند
زینب کُش است ناله ی محزون مادرت

پیغمبری نما و دو دستت برون بیار
از دست من بگیر بقایای دخترت

ای پیکری که زخم تنت بی شماره بود
آورده ام برای تو ته مانده ی سرت

بگرفتم از امام زمان حکم نبش قبر
تا متّصل کنم سر پاکت به پیکرت

باید دوباره وارد گودال خون شوم
خواهم اگر که بوسه بگیرم ز حنجرت

من نیز با تو کشته شدم روز واقعه
اذنی بده که دفن شود با تو خواهرت

دلشوره داشتم که مبادا کنار تو
چشم ربابه باز بیفتد به اصغرت

نذرش قبول سایه نشینی نمی کند
از بسکه بر تو هست وفادار همسرت

لالایی اش امان مرا نیز برده است
گوید به ناله! اضغر من شیر خورده است؟!

سعید توفیقی


[ شنبه 91/10/9 ] [ 10:23 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

کنار خودم

یک اربعین برای تو حیران شدم حسین
مانند گیسوی تو پریشان شدم حسین

با چند قطره اشک دل من سبک نشد
ابری شدم به پای تو باران شدم حسین

زلفی اگر که ماند برای تو پیر شد
در اول بهار، زمستان شدم حسین

کوفه به کوفه کوچه به کوچه گذر گذر
قاری شدی مفسّر قرآن شدم حسین

دیدی چگونه آخر عمری دلم شکست
دیدی چگونه پاره گریبان شدم حسین

تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم
دارم سر مزار خودم گریه می کنم


ادامه مطلب...

[ شنبه 91/10/9 ] [ 9:40 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

همین جا بود

نگاه گریه داری داشت زینب
چه گام استواری داشت زینب
 
دل با اقتداری داشت زینب
مگر چه اعتباری داشت زینب

چهل منزل حسین منجلی شد
گهی زهرا شد و گاهی علی شد


ندیدم زینبی کبری تر از این
ندیدم زینت باباتر از این
 
ندیدم دختر زهرا تر از این
حسینی مذهبی غوغا تر از این

به پیش پای ما راهی گذارید
بنای زینب اللهی گذارید


اگر چه غصه دارد آه دارد
به پایش خستگی راه دارد
 
به گردش آفتاب و ماه دارد
به واللهِ که ایوالله دارد

همینکه با جلالت سر نداده
به دست هیچکس معجر نداده


ادامه مطلب...

[ شنبه 91/10/9 ] [ 12:9 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

مریم قبیله

ای اذان پر از نماز حسین
جا نماز همیشه باز حسین

نام سبزت، اقامه ی زهرا
زندگی ات ادامه ی زهرا

مثل بیت الحرام، یا زینب
واجب الاحترام، یا زینب

ذکر ایّاک نستعین لبم
آیه های تو همنشین لبم

حضرت مریم قبیله ی ما
آیة الله ِ ما، عقیله ی ما

ما دو آئینه ی مقابل هم
جلوه های پر از تکامل هم

بال یکدیگریم، در همه جا
تا خدا می پریم، در همه جا

ای حیات دوباره ی  هستی
زینت گوشواره ی هستی

ادامه مطلب...

[ شنبه 91/10/9 ] [ 11:56 صبح ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 112
بازدید دیروز: 112
کل بازدیدها: 1174993